عنوان را باخته ام شاید...

پر از حرفم اما شب نیست.

کلماتم سست شده اند

نوشته میشوند و راحت گم

کجاییم به راستی؟؟؟





[ بازدید : 262 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 2 اسفند 1394 ] [ 13:25 ] [ ش.م ] [ ]

قبرستانی متروک

تار های عنکوب

و پین های زیبای ابریشم

در تاریکی این اتاق مجازی

راستی واقعا اینجا اتاق من است ...

سرد است،هوای بیرون سرد است

اما اتاقم سرد تر است

صدای مرده میایید

بوی مرداب

لاشخور ها احاطه کردند ذهنم را

مجاری برای نفس کشیدن نیست

اتاقم بوی تند مدفوع میدهد یا شاید هم حلب های روغنی کپک زده

بوی استفراق و بوی ویار یک زن حامله

صدای مرده ها را میشنوم

اوار این کلمات

وحشت

عذاب

عنکبوت هایی که بزرگ تر از هر ماموت اند

.

.

.

اینجا جای من است؟


صدا می اید...





[ بازدید : 260 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 19 بهمن 1394 ] [ 23:09 ] [ ش.م ] [ ]

25

چقدر پر از نمیدانم هستم

من باید بتوانم باید...

سرم پر از خالی است

و دانستنی دردناک از ندانستن ها

.

.

.

خیلی پر






[ بازدید : 277 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 17 دی 1394 ] [ 19:48 ] [ ش.م ] [ ]

قربانیم،قربانی طناب دار زندگی

هه



[ بازدید : 257 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 29 آذر 1394 ] [ 1:43 ] [ ش.م ] [ ]

؟؟

دارم دیونه میشم

حالم بد خرابه

سرم مثل بازارای قدیمی اصفهان ناچار به گوش دادن چکش های مسگراست اما از نوع تفکراش.

کاش همنوعی بود

سرد است

خیلی

بمیر

دشواری ها را کمان بست کمرم.شاید

تف به ملت سگ فهم

تف به جماعت سگ خور

تف به جماعت سگ صفت بزنام که قلاده دارند و طلب کاه میکنند

تف به بی فرهنگی

تف به انزوای جسم

نف به خراب شدن ذهن

تف به اون نکبتی که ادعا داره اما عداش میمونه

تف به اعدام خود.

تف به نفهمی

تف به بی سوادی

تف به ملت که چرخ دنده هاشون یه ناهار ظهرشون بسته است

تف به حیوان بودن

تف به تمام افکار من.


تضادت را نمیفهمند و فکر میکنند حق تملک به روحت را دارند

تملک داشتن به روح کسی یعنی خط خوردن تمام تن ذهنت

یعنی حال بد

یعنی گریه های رسوب شده ی ذهنت

یعنی نبودن هم نوع

یعنی نفهمیدن

یعنی...

تف






[ بازدید : 289 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 23 آذر 1394 ] [ 23:19 ] [ ش.م ] [ ]

24

در این تاریکی محض نور تندی دیده میبندد به سیاهی

نمیدانم شاید این اگاه ترین برهان برای سیاه دوستی همگان باشد.شاید

در فراسوی ذهنم فکر های در هم فشرده و انباشته که از خاکش چشمم آلرژی تندی گرفته که نوعشش به گلوست

چشمم نمیبارد عوضش ذهنم تشنج های مضمن میکند

چنانچه گاهی دوست دارم تمام زندگی را به تاراج سیاهی بفروشم

شاید فروختن رسم محورم نبود اما بگمانم شده...

تاثیر تند افکار تهوع آور اطرافیانی که کماکان به من و منیت پوچم بخل میورزند خفه کننده است.

گرچه همیشه گفتار محورم این بوده که بگذار از من برتر باشند همین تقلایشان برای عبودیت خدایشان کافی است.

نمیدانم چرا ولی انگا نیاز به دگرگونی کلی دارم

نه برای افکارم نه،بلکه آلات عمل و طریقت احساس دیگر حوصله من و زندگی را به سر برده.

انتخابی باید...

انتخابی که سخت مرا در تنگنای خود با خود تنها گذاشته

کار سختی است.

من از ازل از انتخاب و رقابت بسیار متنفر بوده ام و اکنون میفهمم چقدر شالوده ای که ساختم از ابزارات واهی ساخته شده

نمیدانم عادت هایم بسیار ضعف بر انگیز است.

خسته ام

وچقدر حس حقارت به چشم میخورد

چه کنم؟

.

.

.

کاش تیغی بود تا ببرم تمام خودم را

کاش...






[ بازدید : 248 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 23 آذر 1394 ] [ 22:51 ] [ ش.م ] [ ]

23

خواب با چشمانم بازی میکند

پرده های سیاهش روشنی را از من میدزدد

نمیدانم واین خیلی امتداد دارد...





[ بازدید : 253 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 22 آذر 1394 ] [ 14:25 ] [ ش.م ] [ ]

22

چندی قبل در همین حوالی خوابی کردم

خوابی روی شن زار های داغ تابستانی در زیر درختان تاکستانی سبز در هیاهوی سرود پرندگانی که بی هیا اواز را به فلک می رسانند.

خواهان خوابیدنم زیر تشعشع تند افتابی سوزان چشم ببندم و سیاهی مطلق دنیای کاغذیم را در هم بشکند.

دنیایی که از تمامی لذت های ان ناکام بودم ...

پاهایم را در اب روان میسپارم و دراز کشان تن درازم را رها میکنم

میخواهم بروم به جایی دور به جایی سیاه

من از سپیدی ها هیچ خیری ندیده ام.

بدنم را کش میدهم چشم باز میکنم و باز ...

غلتی میخورم و ناچار اب دهانم را قورت میدهم و مزه ی خاک و شن را در اعماق مزاجم حس میکنم

از آینده می هراسم و خسته تر از انی که بتوان تاوان دوست داشتن سیاهی را با دوستداران سپیدی بپردازم

راه کج کرده ام

به بیراهه زده ام

بیراهه ای که برای من حکم مستقیم ترین راه را دارد.

وافتابی که کماکان میتابد.

میتابد و به رخ میکشاند تمامی پوچی دیوارهایی که سد کرده ام تا خود را از هراس ها بی هراس سازم

خسته ام.

به آسمان مینگرم ابرهایی که یک به یک زاده میشوند و نطفه هایی که همه به اتش کشیده میشوند

و باز هم اسمان اسمان است.

بلبلی با پر هایی سبز معرکه گرفته است

تمام تاکستان سکوتی مطلق است و گویی من و بلبل در این هیاهو تنها

ویاشاید در تمام من سکوت مطلق...

غلتی دیگر میخورم

موجودی در بی باکی این اب روان تارهای عصبی ام را به خود جلب میکند

بر میخیزم به آب میزنم.

به امتداد مسیر خیره میشوم

و باز هم در ارزوی اطلاق سیاهی سست میشوم

به زمین میخورم.

خنک میشوم

خنک.

در اب دراز میکشم

برجستگی های اندام های سنگ های کف رود تنم را مچالنند

اب های کنجکاو گوش هایم را در بر میگیرنند و به تمامی راه های منتهی به مغزم رخنه میکنند

احساس بدی دارم

گویی در گلوییم سوزشی است.

موهایم همچو معشوقی که به عشق رسیده باشد با اب های روان عشق بازی میکنند

میروند و مداوم به سرم خیانت.

نقش درختان در اسمان این رود چقدر جذب شدنی است...

ارام ارام دست باز میکنم

اب را میگیریم

و خود را رها...

من رهاییم

اب ها مسیر خود را بار دیگر کج میکنند و لابه لای انگشتان بلندم بازی میکنند گویی من را مانعی میدانند چون که سیل عظیم شتاب آن ها دستانم را به ستوه اورده و ان را زخم میکنند

خون های منبسط شده ی رگ هایم که از ناکامی های متلاطم به ستوه جریان میکردند به یک باره عطشان به آب میزنند

خوشحالم اکنون خون های من هم روان شدند به همراه اب های روان

چشم از منظره ارتباط خون هایم با آب میگیریم تا بار دیگر آن هارا به حکم خیانت گلاویز نکنم بگذار راحت باشند ...

به اسمان خیره میشوم

در امتداد ابی بودن آن باز هم به سیاهی میرسم

سست میشوم

چنگ در گلو می اندازم

به سرفه می افتم

نیم خیز میشوم و تمام محتوای ملاک حیوانی ام را به اب میسپارم

در درونم حسی مرا به خود میپیچاند

مزه ی که مزه اش را نمیفهمم تمام مرا در بر میگیرد.

از اب به بیرون میزنم

میروم تا خون هایم را از اب بستانم و به خود باز گردانم.

میروم تا صدای اواز آن پرنده را باز پس دهم

میروم تا محاکمه شوم

و محاکمه کنم

در درازای رود میدورم

اب از تمام تنم میچکد

نسیم به کمکم می اید

خنک میشوم

خیلی خنک...

به شدت به سنگی میخورم

و مرا از تمام شوق محاکمه ها باز می ایستاند

مرا می اندازد

به زمین

بازهم افتادم

وباز هم نور خورشید چشم هایم را میدرخشاند

و مرا از همه چیز بی چیز

و...

باز هم خسته ام

اشک هایی که گونه ام را خیس میکند

بار دگر خونم زمین را به خود میخواند

و من از شوق سیاهی بازماندم

.

.

.









[ بازدید : 270 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 15 آذر 1394 ] [ 21:04 ] [ ش.م ] [ ]

21

حالم عجیب است.سوز سردی در درونم غوغایی میکند

نمیدانم دیگر از ترسیدن ها متنفرم

از طعنه هایی که بوی حقیقت میدهند

از گفته هایی که به استفهام انکاری بسیار نزدیک

باز هم من و هزار نمیدانم در اشوب این سیاهی به سپیدی میدرخشیم و چشم هر کوری را بینا

وآه از من که باز هم بی من

نمیدانم...

نمیدانم...

نمیدانم...





[ بازدید : 288 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 10 آذر 1394 ] [ 23:57 ] [ ش.م ] [ ]

20

آفتاب تلعلعی در اتاق مغلوب از انعکاس نور تندی را ایجاد ساخته است

اتاقی که عجیب آرامشی در درون ذهنم زنده میکند.

وتشویشی که از ازاد شدن حسی مبهم که انگار خوشحالی یا شادی یا راحتی یا نمیدانم را بازی میکند

روی تختی دراز کشیده ام که تعلقا به منیتی تعلق دارد که اصولا راحت طلب و استراحت طلبی را بسیار رستگاری.

کودکانی که صدایشان از پس این هدفن که روی صدتا باز است هم می اید...

چقدر داد زدنشان تمسخر آمیز است آن ها همیشه چشمشان به دست والده های گرامی شان است هه

و والده ها نگاهشان به دست خداوند

خدای خوب خواب تو کتابم

معنی خشک روی تخت خوابم

خدای خوب خشم و قتل و فتفا

وگریه های من به شعر یغما

عجب روزگاری است روزگار سگ و گربه بازی همه از زاویه ای تشنه به خون هم

اما همه از نژاد جزء گروه پستان داران!

نتیجه میگیرم:

هرگز گروه گیاه خواران همچو الاغ بزرگ صفت خواهان خوردن شیر را ندارد

اما شیر خواهان خوردن همه نوع است پس بکوشیم جزء ان دسته گروه از پستانداران نباشیم که صرفا فقط بخوریم

حال چه خر بخوریم چه ببر یا چه ادم

خود نفهمیدم چه گفتم بعدا میایم و تحلیل میورزم یا شاید هم به کل حذف کنم

اه ای کاش کمکی داشتم یا ای کاش همه سه بعد از من جسمیت داشتند ان گاه جسمم به مراتب به کار های روز مره میرسید

ذهنم هم مینشست و علمش را ازدیاد میبخشید و روان عزیز هم خود را خوشنود میساخت

حیف که هرسه در یک کالبد قرار گرفته اند و همیشه هرسه ساز مخالف هم را مینوازند

هی...







[ بازدید : 275 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 29 آبان 1394 ] [ 13:37 ] [ ش.م ] [ ]